امنیت و پیشرفت؛ دو هدف راهبردی ایران و دو آماج حمله اسرائیل

در سال‌های گذشته، هرچه مسیر سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران شفاف‌تر و منسجم‌تر شده، دو کلیدواژه بیشتر از هر زمان دیگر در کانون گفتمان راهبردی کشور قرار گرفته‌اند: امنیت و پیشرفت.

این دو، نه شعارهای انتزاعی بلکه تکیه‌گاه‌هایی واقعی برای معماری آینده ایران هستند. امنیت، آن‌گونه که در تجربه زیسته مردم ایران شکل گرفته، صرفاً به معنای نبود تهدید نظامی نیست؛ بلکه یعنی ثبات ذهنی، انسجام اجتماعی، اداره‌پذیری کشور حتی در شرایط بحران، و اطمینان عمومی نسبت به آینده. در مقابل، پیشرفت نیز تنها با شاخص‌های اقتصادی تعریف نمی‌شود، بلکه به معنای تقویت هم‌زمان زیرساخت‌های علمی، فناورانه، فرهنگی، اجتماعی و منطقه‌ای است؛ آن‌چنان که در نهایت، به استقلال و عزت ملی بینجامد.

مسیری که ایران طی سال‌های اخیر پیموده، با همه‌ی دشواری‌ها و تهدیدها، از یک اراده روشن حکایت دارد: ساختن یک کشور باثبات، مقاوم و روبه‌جلو. از تقویت توان بازدارندگی نظامی گرفته تا گسترش نقش منطقه‌ای، از سرمایه‌گذاری در شرکت‌های دانش‌بنیان گرفته تا حضور در بلوک‌های اقتصادی آسیایی، همه در یک مسیر قرار گرفته‌اند. کشوری که به دنبال آن است هم از درون دچار فروپاشی نشود و هم از بیرون نتوان بر آن سلطه یافت.

اما همین روند، در نگاه برخی بازیگران منطقه‌ای، از جمله رژیم صهیونیستی، تهدیدی وجودی است. اسرائیل به‌خوبی می‌داند که اگر ایران بتواند میان امنیت و پیشرفت، توازن ایجاد کند و آن دو را به هم پیوند بزند، دیگر مهار آن نه با جنگ نظامی ممکن خواهد بود، نه با تحریم، نه با عملیات روانی. به همین دلیل است که جنگ اخیر این رژیم علیه ایران، برخلاف ظاهرش، یک نبرد صرفاً نظامی نبود؛ بلکه تلاشی بود برای اخلال در همین دو مسیر اساسی.

در حوزه امنیت، رژیم صهیونیستی سعی کرد تصویر نهادهای امنیتی و اطلاعاتی ایران را مخدوش کند، به افکار عمومی ایرانیان القا کند که کشور در برابر تهدیدات آسیب‌پذیر است، و از آن مهم‌تر، احساس امنیت روانی جامعه را مختل سازد. در کنار این، با هدف قرار دادن زیرساخت‌های مقاومت در منطقه، به‌دنبال محدود کردن عمق استراتژیک ایران بود.

در حوزه پیشرفت نیز اسرائیل تلاش کرد فضای روانی و محاسباتی داخل کشور را تحت تأثیر قرار دهد. تأخیر در پروژه‌های بزرگ، بی‌ثباتی در روابط اقتصادی منطقه‌ای، افزایش نگرانی نخبگان نسبت به چشم‌انداز آینده، و تضعیف اراده برنامه‌ریزان در پیگیری برنامه‌های توسعه‌محور، بخشی از این عملیات ترکیبی بود. حتی اگر هیچ زیرساخت فیزیکی آسیب نمی‌دید، هدف آن‌ها محقق می‌شد اگر توانسته بودند این حس را القا کنند که ایران، دیگر کشوری رو به جلو نیست.

در واقع، آن‌چه در این جنگ مورد هدف قرار گرفت، خودِ تداوم بود؛ استمرار ایده‌ای به نام ایران با محوریت امنیت درون‌زا و پیشرفت مستقل. اسرائیل، بر اساس یک محاسبه راهبردی، جنگ را انتخاب کرد نه برای تغییر موازنه نظامی، بلکه برای بر‌هم‌زدن روندی که در صورت تکامل، موقعیت ایران را در منطقه تثبیت می‌کند و جای او را تنگ‌تر می‌سازد.

پاسخ جمهوری اسلامی به این سطح از حمله، تنها در توان موشکی یا عملیات تلافی‌جویانه خلاصه نمی‌شود. بلکه باید در تثبیت فضای روانی جامعه، افزایش اعتماد عمومی، حفظ چشم‌انداز روشن توسعه، و تقویت زیرساخت‌های راهبردی جست‌وجو کرد. جنگ، اگر تنها در میدان باشد، قابل‌مدیریت است؛ اما اگر در ذهن‌ها رخ دهد و در آینده‌نگری مردم رخنه کند، مهار آن دشوارتر خواهد بود.

آنچه امروز در جریان است، آزمونی تاریخی است. آیا ایران می‌تواند در میانه تهدید، راه خود را ادامه دهد؟ آیا امنیت و پیشرفت، همچنان دو قطب مکمل قدرت ملی باقی خواهند ماند؟ اگر پاسخ مثبت باشد، باید پذیرفت که نتیجه این جنگ، نه بر اساس میزان خسارت‌ها، بلکه بر اساس میزان تداوم مسیر ملی کشور سنجیده خواهد شد. و آن‌که بتواند این مسیر را حفظ کند، برنده‌ واقعی میدان خواهد بود.

برچسب ها:
این مقاله را به اشتراک بگذارید